سه چهار روز پيش در بیبیسی مطلبی منتشر شد با عنوان «جنگ آری يا نه؟». نويسنده ماجراهای زمان نخستوزيری چيمبرلين را يادآوری کرده است و مقدمات وارد شدن انگليس را به جنگ جهان دو آورده است: چگونه چيمبرلين مخالف جنگ و طرفدار صلح بود در حالی که چرچيل هيتلر را فريبکاری وقت تلفکن میدانست که بالاخره جنگ راه میاندازد.نويسنده اين همه قصه را گفته است، و بدون تأييد مستقيم و صريح، اشاره کرده است که آری، ايران سوداهای هستهای دارد، فردا ممکن است بمب اتمی بسازد و به کشوری ديگر – مشخصاً اسراييل – حمله کند. پس به همان شيوهی قديم سياستمدارانی مثل چيمبرلين بايد تسليم دورانديشی سياستمدارانی هوشمند چون چرچيل شوند و حملهای پيشگيرانه به ايران بکنند و تجهيزات هستهای ايران را از بين ببرند. نويسنده با بیشرمی تمام راهحل هم برای اين حملهی مسلحانه ارايه میدهد: بمب نوترونی مسألهی تجهيزات زيرزمينی ايران را حل میکند. بمب نوترونی را چه کسی دارد؟ البته اسراييل! حالا درست است که اسراييل خودش به آن اعتراف نمیکند، ولی خوب میشود يک جوری مسأله را حل کرد.من آشکارتر از اين دعوت به جنگ نديده بودم. نويسنده دهها اشتباه در اين يادداشت مرتکب شده است و مقايسههايی کرده است پاک بیمعنی و مزخرف که گويی از ابتدا به قصد تأييد مدعای حمله به ايران دنبال چنين نمونههايی میگشته است. نخست اينکه زمان ما با زمان چرچيل و چيمبرلين قابل مقايسه نيست. طرف مقابل آنها هم هيتلر نيست. رسانههای امروز مثل رسانههای آن زمان نيستند. راهحلهای سياسی امروز هم با راهحلهای سياسی زمان هيتلر خيلی فرق دارند – آن زمان اصلاً سازمان مللی وجود نداشت؛ سلاح هستهای در کار نبود، بشريت را هزاران خطر ديگر تهديد نمیکرد؛ حساسيتهای آن زمان حساسيتهای امروز نبودند. آن زمان حتی کمونيسم در برابر کاپيتاليسم آمريکا آن قدر خطرناک به حساب نمیآمد. از آن زمان تا به حال جنگ سرد را پشت سر گذاشتهايم. کمونيسم سقوط کرده است. ايران هم دهها تحول سياسی و فکری و فرهنگی را پشت سر گذاشته است.... اين نوشته نه تنها يکجانبه و مغرضانه است و با بیشرمی تمام دعوت به جنگ و حملهی نظامی به ايران است و پيشاپيش راه هر مذاکرهی دیپلماتيک را بسته اعلام میکند و جان انسانها – از هر طرفی که باشند – برایاش مهم نيست، بلکه بیبیسی هم که عموماً رسانهای است حساب شده که موضعگيریهای سياسیاش بسيار سنجيدهتر از بقيه است، عملاً خود را همرديف جنگطلبان نئوکانِ آمريکايی قرار داده است. واقعاً شرمآور است. بسيار مهم و واجب است که همهی ايرانیهای وبلاگنويس مخصوصاً هم در اين نظرسنجی شرکت کنند و هم نويسندهی ياوهگو را به چالش بگيرند. از آن مهمتر بايد به خود بیبیسی اعتراض کرد که چنين آشکار سرود يادِ مستان میدهد
صاحب ملکوت
جوانی را نزد پیامبر اسلام آوردند که روز روشن در بازار دختری را پیش روی برادران غیورش بوسیده است. اگر پیش از اسلام بود غیرت عربی با او میکرد آنچه میکرد ولی عرب راه و رسم انسانیّت آموخته، اکنون جز به فرمان شرع گردن نمینهد. پیامبر از وی پرسید که چرا چنین کردی؟ گفت چون دوستش دارم . ایشان گفت مگر قرار است هر کس دیگری را دوست دارد او را ببوسد؟ جوان گفت مدتهاست این دختر را میخواهم ولی خانوادهاش او را به من نمیدهند، طاقتم طاق شده، بیش از این از دستم برنمیآید. رسول به وی گفت حالا خودت بگو با تو چه کنیم. جوان گفت : قصاصم کنید. پرسید چگونه؟ گفت مگر در قرآن قصاص هر چیز برابر همان نیست؟ چشم در مقابل چشم، گوش در مقابل گوش؟ حالا من او را بوسیدهام او هم بیاید مرا ببوسد! پیامبر به خنده افتاد از خانوادهاش پرسید چرا دخترتان را به این جوان نمیدهید؟ گفتند جوان بدی نیست ولی فقیر است، آه در بساط ندارد. از دختر پرسید او را میخواهی دختر سکوت کرد. رسول گفت اگر مهر دخترتان را از بیتالمال بدهم چه؟ گفتند حرفی نیست وآن بوسهی کذایی مقدّمه وصال آندو شد.
این را روایت کردم تا بگویم که مجازات داریم تا مجازات. یکی آن است که نفس ِمجازات را اصل میداند و انسان را فرع، وتحت هر شرایطی در پی ِانجام آن است. اینگونه است که آن طالبانی جنازهای را که برای دفن آوردهاند، به سبب آن که ریشش کمتر از یک قبضه است شلاق میزند بی این که اندکی فکر کند حد زدن مردهی بی جان چه معنایی دارد؛ ویکی انسان را اصل میداند ونگاهش طبیبانه است. اگر گوشی از کسی میکشد آنرا مقدّمهی مهر و بشارت قرار میدهد و اگر مجازات، دیانت کسی را از بین ببرد از انجامش خودداری میکند.
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده ويژگي را دارا باشد:
1ـ از او اميد خير باشد.
2ـ از بدى او در امان باشند.
3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد.
4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد.
5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى برايش محبوبتر باشد.
8ـ خوارى در راه خدا، از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد.
9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد.
10ـ و سپس فرمود: دهمى چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد، جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
امام رضا (ع)
تصویر این اثر ماندگار را داشته باشید تا مطلبی در این باب قلمی کنم