به کتف دشت یکی جوشنی است مینا رنگ
به فرق کوه یکی مغفری است سیم اندود
سپهر گوهر بارد همی به مینا درع
سحاب لعل پاشد همی به سیمین خود
شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
به طرف مرز بر آن لالههای نشکفته
چنان بود که سر نیزههای خونآلود
به روی آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبین یهود
صنیع آزر بینی و حجت زردشت
گواه موسی یابی و معجز داوود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندهی کند بدرود
یکیست شاد به سیم و یکیست شاد به زر
یکیست شاد به چنگ و یکیست شاد به رود
همه به چیزی شادند و خرماند و لیک
مرا به خرمی ملک شاد باید بود
ملک الشعرای بهار
در خبرها آمده است که مركز پژوهش هاي علمي و دفتر افتاء سعودي در پي افزايش گل فروشي هاي اطراف بيمارستان ها و اهداي گل از سوي عيادت كنندگان به بيماران، در صدور فتواي تحريم اهداي گل به بيماران اتفاق نظر كرده و آن را به آگاهي مسلمانان جهان رسانده است. اين مركز همچنين با اشاره به دلايل صدور اين فتوا تصريح كرد: با توجه به اينكه آيين اهداي گل به بيماران سنتي است كه مسلمانان جهان از كشورهاي غربي اتخاذ كرده اند، لذا عمل كردن به آن غير مجاز است.
مردم ما حافظه تاریخی ندارند. این پرسش یا گزاره ای مفروض نیست، تجربه ای مکرر و تاریخی است. غالب مردم ما حافظه تاریخی ندارند و اصولا با تاریخ کاری ندارند، بنده وقت اند و در پی آنی و عیش نقدی. ابن الوقتی صوفیانه و خوش باشی تاجرانه در جان مردم ما از چه روی ریشه دارد ؟ از ان زمان که با جنگ های ایران و روس ما به خواب تاریخ رفتیم تا امروز، مردم ما سرمست از می شبانه اند و از خماری فردای آن می گریزند. این وصف حال ما مردم ایران از منظر هر قوم هوشیاری رقت انگیز است. مردمی که بدست خود ودر پاسخ احساس خویش بناهای عظیم چند روزه می کنند و دمی بعد بر خرابه های آن مویه می کنند. هیچ می پرسیم که چه چیز مانع خیزش آگاهی تاریخی ماست ؟ چه چیز است که وجدان ما را مکرر نمی کند و این وجدان را معذب نمی کند ؟ چه چیز به ما آموخته است که به گذشته ننگریم و دم غنیمت شمریم و هر بار شرح این هجران و این خون جگر را بگذاریم تا وقت دگر؟