إبن أبی العوجاء از دهریان و منکران توحید بود که آزادانه در جامعهی اسلامی میچرخید و عقاید خود را به بحث میگذاشت. او چندین بار با امام صادق مناظره کرد و هر بار پس از اینکه مغلوب میشد، دوباره به جای اوّل برمیگشت و از راه دیگری تلاش میکرد؛ با این وجود کسی مزاحم او نمیشد و او را از بحث و استدلال منع نمیکرد.
یک بار مفضّل بن عمر از یاران امام که در مسجد پیامبر و نزدیک مرقد ایشان نشسته بود، او را دید که پس از اشارهی کوتاهی به پیامبر، دربارهی جهان سخن میگفت و اینکه از ابتدا بوده و بینیاز به صانع و مدبّر همیشه خواهد بود. مفضّل از کوره در میرود و میگوید که:« ای دشمن خدا کافر شدهای و خدایی که در بهترین صورت تو را آفرید و مرحله به مرحله پرورشت داد، انکار میکنی؟ اگر در ساختار وجود خودت بیندیشی، دلایل ربوبیّت و آثار صنع او را درخواهی یافت.»
إبن أبی العوجاء جواب میدهد:« اگر اهل بحث هستی، وارد بحث بشو؛ اگر توانستی حرفت را ثابت کنی از تو پیروی میکنیم و اگر اهل بحث نیستی، چیزی نگو. اگر هم از اصحاب جعفر بن محمّد صادق هستی که او اینطور مثل تو با ما بحث نمیکند. او بسیار بیشتر از تو حرفهای ما را شنیده ولی هیچ گاه در جواب ما بیادبی و بدزبانی نکرده است، او آن خردورز بردبار استوار است که هیچگاه برافروخته و خشمگین نمیشود بلکه از ما دلیل میخواهد و به تمام حرفهای ما گوش میدهد تا جایی که هرچه داریم میگوییم و گمان میبریم که جوابی در ردّ ما ندارد، پس آنگاه شروع به سخن میکند و با استدلالی روشن و کوتاه، راه انکار را بر ما میبندد به گونهای که چارهای جز پذیرفتن دلیلش نداریم؛ اگر از یاران او هستی، همان طور که او با ما برخورد میکند با ما روبهرو شو»
( بحارالانوار، ج3، صص 57 و 58، مقدّمهی توحید مفضّل)