چند روزی سفر بودم و بیامکان نوشتن. در میانه همه اخبار شاید پر سروصداترین آن فوت آیهالله بهجت مرجع تقلید شیعه بود. قصد من از این نوشتار کوتاه ذکر خاطره و یاد نیست که آگاهان در این چند روز فراوان نوشتهاند ولی دریغ از تذکار یک نکته را روا ندانستم. از نگاه بسیاری اقای بهجت یک استثنا در مرجعیت شیعه بود و این البته امری بیسابقه نیست. استثنا از اینرو که او با همه توان فقهی و اصولی خویش و سابقه سلوک و ریاضت گامی برای مرجعیت برنداشت، گمنامی عارفانه را بر هر نامی ترجیح میداد و آشنایان با آن مرحوم میدانند که بهگونه ای غریب از هرگونه تظاهر و رسمیت کناره میگرفت. من خود در سال 1365 بهاصرار جمعی از دانشجویان تهرانی و برای آنها از ایشان وقت دیدار خواستم، هر چه کردیم زیر بار نرفت و میگفت مگر من دیدنیام، همان وظایف معمول و مطلوب خدا را انجام دهند کافی است و لازم نیست برای دیدن من به قم بیایند،... زیر بار رساله و عکس تبلیغاتی و وجوه و .. نمی رفت و ... مراد من از این تذکار اشاره به اهمیت دستگاه عرفی مرجعیت در نزد پاره ای است، چندان که همه لوازم و ابزار این مهم با موافقت و رضایت شخص، ولی بدست مریدان و اطرافیان آماده میشود تا سرانجام آدمی به نام "مرجع" نه برای ایجاد آگاهی و انگیزش پرسش که برای رونق تقلید و تمشیت عوام بر کرسی افتاء تکیه زند. بهجت اینکاره نبود و در عمر خویش تن به این شهرت طلبیهای رایج حوزه نداد، در میانه خلایق و همچون عادیترین آنان زیست ولی از خلق گریخت. زیستنی که مایه تامل، خویش اندیشی و پرسش برای همه بود. بحث در این نیست که ایا نگاه بهجت مدرن بود یا نه، کلام بهجت حلال مشلات کشور بود یا خیر، مرام بهجت توسعهمند و عقلانی بود یا نه، بحث در التزام به لوازم و الزامات مرجعیت سنتی است که لازمه حیات و استقلال روحانیت است و از بهجت انتظار میرفت. روحانیتی که به دام عوام نیفتد، در چنبر تعیشات دولتی ننشیند، از تظاهر بپرهیزد، بیش از انکه بهمردم بگوید خود عمل کند و در نگاه مردم مثل اعلای زیست اخلاقی باشد. حیات و ممات اقای بهجت یک یاداوری بزرگ پرنشانه برای آن بخش از روحانیتی است که به نام "تکلــیف" راه "تکـــلف" پیشه می کند، مدعیانه مردم را وامدار صنفی خویش میخواند و با نام اعلای کلمه حق و احیای شریعت حقه بر مسند افتاء خود ساخته و مرید پرداخته به زیور این دستگاه عرفی و صنفی میپردازد. نکته در وارستگی و آزادگی و سروری اخلاق است که سفارش بزرگان جهان است، در بهجت بود و در بسیاری از مبلغان دین نیست !
خبر رسید که استاد رضا سیدحسینی درگذشت، دیدم بهدو سبب روا نیست از این پایمرد عرصه ترجمه یادی نکنم. یکم آنکه این وبلاگ واسطهای اندک میان فرهنگ ایران و فرانسه است و مرحوم رضا سیدحسینی حق بزرگی در ترجمه آثار فرانسه بهفارسی دارد و عمر پربار او به انتقال فرهنگی گذشت. دوم بهسبب کتاب ارجمند "مکتبهای ادبی" اوست که من دو ترم تحصیلی از این کتاب بهعنوان مرجع استفاده کرده و بهدانشجویان دانشگاه امام صادق علیهالسلام (در سالهای 69 و 70) درس دادهام و وامدار دانش و کوشش استاد سیدحسینی بودهام. روان او شاد و راه او در انتقال فرهنگ و دوستی میان ملل پر رهرو باد.