یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا یَبْقَى فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلا رَسْمُهُ وَ مِنَ الاسْلامِ إِلا اسْمُهُ مَسَاجِدُهُمْ یَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى سُکَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الارْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِی الْخَطِیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِیهَا وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَیْهَا یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَبِی حَلَفْتُ لابْعَثَنَّ عَلَى أُولَئِکَ فِتْنَةً أَتْرُکُ الْحَلِیمَ فِیهَا حَیْرَانَ وَ قَدْ فَعَلَ وَ نَحْنُ نَسْتَقِیلُ اللَّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ
مردم را روزگاري رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن, در آن روزگار ساختمان مسجـدهاي آنان نـو و تازه ساز است و از رستگاري ويران .
ساکنان و سازندگان آن مسجـدها بـدترين مردم زمين اند, فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد. آن که از فتنه به کنار ماند بـدان بازش گردانند, و آن که از آن پـس افتد به سويـش برانند. خداي تعالي فرمايد: "به خـودم سـوگند, بر آنان فتنه اي بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند" و چنيـن کرده است, و ما از خدا مي خواهيم از لغزش غفلت درگذرد.
نهج البلاغه شهیدی. کلمات قصار. 369
او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. اين جمله را زياد تكرار میكرد: «اللهمإنی أسالك الراحة عند الموت، و العفو عند الحساب» (ارشاد، ص. 296) بسيار به سراغ فقرا میرفت، شبها در ظرفی پول و آرد و خرما میريخت و به وسايلی به فقرای مدينه میرساند در حالی كه آنها نمیدانستند از ناحيه چه كسی است، هيچ كس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن میخواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل میداد، شنوندگان از شنيدن قرآنش میگريستند، مردم مدينه به او لقب "زين المجتهدين" داده بودند. هارون در سال 17 به قصد حج از بغداد خارج شد. ابتدا به مدينه رفت. در همانجا دستور جلب امام را صادر كرد. مردم مدينه زياد متأثر شدند و مدينه يك پارچه غلغله شد. هارون دستور داد شبانه امام را در يك محمل سرپوشيده به بصره روانه كردند و به پسر عمش عيسی بن جعفر عباسی كه حاكم بصره بود تحويل دادند و در آنجا آن حضرت را زندانی كردند و روز بعد برای غلط اندازی و اشتباهكاری بر مردم، دستور داد محمل ديگری سرپوشيده به طرف كوفه حركت دهند تا مردم گمان كنند آن حضرت را به كوفه بردهاند، از طرفی اميدوار و مطمئن گردند كه چون به كوفه فرستاده میشود و آنجا مركز دوستان و شيعيان آن حضرت است، خطری متوجه آن حضرت نخواهد شد و از طرف ديگر اگر عدهای قصد داشته باشند مانع حركت موسی بن جعفر (ع) گردند و آن حضرت را از بين راه برگردانند، ذهنشان متوجه راه كوفه بشود.
يك سال در زندان بصره بود. هارون دستور داد به عيسی كه كار موسی بن جعفر (ع) را در زندان تمام كن. او حاضر نشد در خون امام شركت كند، در جواب نوشت من در اين مدت يك سال از اين مرد جز عبادت چيزی نديدهام، از عبادت خسته نمی شود. كسانی را مأمور كردهام كه به دعاهايش گوش كنند كه آيا به تو يا من نفرين میكند؟ به من اطلاع رسيد كه اصلا متوجه اين چيزها نيست، جز طلب رحمت و مغفرت از خدا برای خودش چيزی بر زبان نمی آورد. من حاضر به شركت در خون همچون كسی نيستم و حاضر هم نيستم بيش از اين او را در زندان نگه دارم. يا او را از من تحويل بگير يا خودم او را رها خواهم كرد. هارون دستور داد امام را از بصره به بغداد آوردند و در زندان فضل بن ربيع بردند. هارون از فضل بن ربيع تقاضای ريختن خون امام را كرد. او هم قبول نكرد. امام را از زندان او خارج كرد و به فضل بن يحيی برمكی تحويل داد و در نزد او زندانی كرد. فضل بن يحيی يكی از اطاقهای خانه خود را به آن حضرت اختصاص داد، ضمنا دستور داد مواظب اعمال آن حضرت باشند. به او خبر دادند اين مرد در همه شبانه روز كارش نماز و دعا و تلاوت قرآن است، روزها غالبا روزه میگيرد و به چيزی جز عبادت توجه ندارد. فضل بن يحيی دستور داد مقام آن حضرت را محترم بشمارند و موجب آسايش امام را فراهم كنند. جاسوسان هارون قضيه را به هارون خبر دادند. هارون وقتی كه اين خبر را شنيد در بغداد نبود، در "رقه" بود. نامهای اعتراض آميز به فضل نوشت و از او در خواست قتل امام را كرد. فضل حاضر نشد. هارون سخت متغير شد و مسرور خادم مخصوص خود را با دو نامه يكی برای سندی بن شاهك و يكی برای عباس بن محمد فرستاد و محرمانه دستور داد مسرور تحقيق كند، اگر موسی بن جعفر (ع) در خانه فضل در رفاه است مقدمات يك تازيانه زدن به فضل را فراهم كنند. همين كار شد و فضل بن يحيی تازيانه خورد. مسرور جريان را به وسيله نامه از بغداد به رقه به اطلاع هارون رساند. هارون دستور داد كه امام را از فضل بن يحيی تحويل بگيرند و به سندی بن شاهك كه مردی غير مسلمان و فوق العاده قسی و ستمگر بود تحويل بدهند. ضمنا يك روز در رقه در يك مجمع عمومی خطاب به مردم گفت كه فضل بن يحيی امر مرا مخالفت كرد و من او را لعن میكنم، شما هم لعن كنيد. آن مردم بی اراده و شخصيت فقط به خاطر خوشايند هارون، فضل بن يحيی را لعن كردند. خبر اين قضيه كه به يحيی به خالد برمكی پدر فضل بن يحيی رسيد، سوار شد و به رقه رفت و از طرف پسرش معذرت خواست و هارون هم قبول كرد، تا آخر داستان كه بالاخره حضرت در زندان سندی مسموم و شهيد شد.
برگرفته از کتاب 20 گفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
پدرم گفت : درد سیری بود ! می شود لقمه لقمه نان ندهی !؟
استخوان لای زخم نگذاری ! زخم را لای استخوان ندهی !؟
راستش من که نه ! ولی مادر ، چه کند !؟ از تفنگ می ترسد
می شود با تفنگ، با باتوم ! قدرتت را به من نشان ندهی !؟
اگر از من سکوت می خواهی ، هفت قبر تمام می میرم !
هفت قبر تمام ! اما بعد ، پُز آزادی بیان ندهی .... !
ناگهان آسمان غباری شد ! اشک ! سرفه ! خفه ! لگد ! زنجیر !
تو به ایمان خود عمل کردی ! که به دشمن دمی امان ندهی ...
من ولی دوست! من ولی مشتاق! من فقط معترض! فقط دلگیر ...
کاش می شد خودم - خودت باشیم ! گوش بر حرف این و آن ندهی !
فرض کن من غلط! غلط کردم ! خوب شد !؟ اعتراف خوبی بود !؟
تو نمی شد چنین غضب نکنی !؟ سوژه دست جهانیان ندهی
این طبیعی ست که حکومت ها ، حافظ اقتدارشان باشند ...
ولی ای کاش دست سربازت ، پرچم صاحب الزمان ندهی
من شبی ماه می شوم آنوقت ، می روم تا دل خدا بالا
چونکه دیگر نمی شود با زور ، ماه را دست آسمان ندهی
امتحان ! امتحان سختی بود ! همه در امتحان رفوزه شدیم !
کاش می شد که امتحان ندهم ! کاش می شد که امتحان ....
عین القضات
تابستان بد ٨٨
تهران
انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران "مورد تایید امام زمان و پروردگار است و هیچ مشکلی در آن راه ندارد. اعتقاد به ولایت فقیه یعنی اعتقاد به کسی که حرف او حرف امام زمان است و بر اساس مصالح اسلام، کشور و جامعه حرف میزند، لذا وقتی ولیفقیه میگوید تقلبی صورت نگرفته، باید فصلالخطاب باشد.
مرتضی مقتدایی، مدیر حوزه علمیه قم و نایب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم